نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

حالشو ببر

شرابی تلخ می خواهم که مردافکن بود زورش 

 

که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شرو شورش 

 

                                                     «خواجه حافظ شیرازی»

حکمت

روزی ابو سعید ابولخیر در مسجدی قرار بود صحبت کند.مردم همه از روستاهای اطراف برای شنیدن سخنان او هجوم اورده بودند.در مسجد جایی برای نشستن نبود و عده ای ایستاده بودند.شاگرد ابو سعید رو به مردم کرد و گفت:تو را به خدا از انجا که هستید یک قدم پیش بگذارید. سپس نوبت سخنرانی ابو سعید شد.ابو سعید از سخنرانی خودداری کرد و گفت:من صحبتی ندارم.اطرافیان حیرت زده علت را پرسیدند و گفتند:مگر می شود این همه مردم برای شنیدن سخنان شما امده اند.ولی باز هم ابو سعید بر سر حرف خود ایستاده بود.وقتی با اصرار مستمر اطرافیان مواجه شد گفت:همه حرفی که

من می خواستم بگویم را شاگردم زد.او گفت:از جایی که ایستاده اید یک قدم پیش بیایید و من نیز این سخن را می خواستم ظرف مدت یک ساعت در لا به لای سخنانم به مردم بفهمانم.

سلام دوستون دارم بزودی دوباره وبلاگ نویسی رو شروع می کنم.

احمد شاملو به پرویز شاپور

برو مرد بیدار اگر نیست کس

که دل با تو دارد همان یک نفس

همه روزگارت به تلخی گذشت

شکر چند جویی در این تلخدشت؟

 تو گل جویی ای مرد و ره پر خس است

شکر خواه را حرف تلخی بس است.

عیدتون مبارک

سلام

اولین سلام من به شما دوستهای خوب درسال 1389

امیدوارم این سال به شما وخانواده ی خوبتون سخت نگیره وسالی موفقیت آمیز باشه بیایید یه کاری کنیم به من بگین که سال88 سال موفقیت آمیزی بوده براتون یا نه؟