نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

معذرت

سلام

من رو ببخشید من حدود 2ماه که هیچ پستی نزاشتم چون من آشخور شدم و این دو ماه  تو شهر یزد آموزشی بودم وبعد از دو ماه این اولین باری که پشت کامپیوتر نشستم ودارم مطلب می نویسم  خیلی سخت بود من 10کیلو وزن کم کردم و حدودا هر اطلاعاتی که توی مغزم داشتم نصفش پریده و فقط الان خوب رژه رفتن رو بلدم وبس.خوب امیدوارم که من رو بخشیده باشین و این هم اولین پست من بعد از دو ماه.

منم سرباز،سرباز وظیفه

 جناب سروان نزن قلبم ضعیفه

جناب سروان نزن شاید بمیرم

تمام دخترا برام ماتم بگیرن

از آن روزی که سربازی بپا شد

ستم بر ما نشد بر دخترا شد

نه1ماه و نه 2ماه نه 10ماه

چطور طاقت بیارم 18 ماه

به صف کردن تراشیدن سرم را

لباس آشخوری کردن تنم را

لباس آشخوری رنگش همینه

نه غصه نخور دنیا همینه

به صحرا می رویم با کوله پشتی

غذای من شده یک نان خشکی

گروهبان ها مرا بیچاره کردن

لباس شخصی ام را پاره کردن

مسلسل را گذاشتم بر سر سنگ

چطور طاقت بیارم با دل تنگ

مسلسل را گذاشتم بر سر سنگ

نشستم گریه کردم با دل تنگ

نوشتم نامه ای با برگ چایی

کلاغ پر می روم مادر کجای

نوشتم نامه ای با برگ نیلی

شدم سرباز وگشتم از وطن دور

بسوزد آنکه سربازی بپا کرد

تمام مادران را چشم براه کرد

لباس خاکیم رنگ زمینه

برادر غم مخور دنیا همینه

به صحرا می روم با چند تا افسر

برای خواندن درس مسلسل

مسلسل من غریبم یاورم باش

بجای مادرم غم پرورم باش

شاعر: سرباز وظیفه