نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

آیا میدانید

آیا میدانید چرا در بین مکلائکه حضرت عزرائیل (ع)مأمورقبض روح شد؟

درحدیث معتبرازحضرت صادق(ع)نقل شده که مشیت حضرت حق چون تعلق گرفت برآنکه حضرت آدم راخلق نمایدجبرئیل را به زمین فرستاد تااینکه قبضه ی از خاک های مختلفه ی زمین بردارد تا حضرت آدم را از او ایجاد نماید وچون جبرئیل خواست مقداری از خاک را برداردزمین ازاو سوال کرد که منظور خدا از خلقت آدم چیست؟فرمود که او را و ذریه ی او را مکلف به عباداتی بگرداند وهر یک از انهایی که عبادت او را نمودند دائما در جوار رحمت خیش در بهشت برین از آنها پذرایی نماید و هر یک از آنهایی که نا فرمانی کردند تا ابد در زندان آتشین خود جهنّم آنها را معّذب دارد ،زمین چون تیمن این سخن را از جبرئیل (ع) شنید اورا به حضرت حق قسم داد که از من بر ندار که من طاقت عذاب حضرت حق را ندارم.و لذا جبرئیل بدون اینکه چیزی از او بردارد برگشت وبه خدا عرض کرد چون زمین مرا به عزّت و بزرگواری تو قسم داد از او برنداشتم خداون میکائیل(ع) و اسرافیل (ع) را هم که از برای آوردن خاک مأمور گردانید ، زمین هریک را قسم داد که از او برندارند وآنها هم بر گشتند بدون اینکه چیزی از خاک زمین بردارند خداوند ازرائیل را مأمور به آوردن خاک از زمین کرد وچون ازرائیل خواست از زمین خاک بردارد هر چند زمین او را به خدای جهان قسم داد که از من برمدار عزرائیل (ع) توجهی نکرد و فرمود من از مخالفت دستور خدای خویش می ترسم و هر گز به واسطه ی تضرّع تو بر خلاف امر خدای خویش نخواهم نمود ولذا مقداری از نقاط مختلفه خاک برداشت و به نزد خدای سبحان حاضر نمود .خداوند از او تقدیر نمود و فرمود چنانچه از آوردن خاک، تو امتثال امر من نمودی و به تضرّع وزاری زمین رحم نکردی در قبض روح اولاد آدم هم تورا مأمور نمودم تا اینکه به احدی رحم ننمایی و در بغل مادر بچه شیرخوار او را قبض روح نمایی و بین مادر و بچه هایش جدایی اندازی ودو برادر را به واسطه ی مرگ از هم جدا سازی و بین زن و مردی که سالها الفت بوده اند به واسطه ی مرگ مفارقت اندازی ولذا از این رو حضرت ازرائیل (ع)از طرف حضرت سبحان مأمور به قبض روح بندگان خدا گرداند.

خداوندا

خداوندا! همواره‌، تو را سپاس می‌گذارم که هر چه در راه تو و در راه پیام تو‌بیشتر می ‌روم و بیشتر رنج می‌برم‌. آن‌ها که باید مرا بنوازند‌، می‌زنند، آن‌ها که باید همگامم باشند‌، سد راهم می‌شوند‌، آن‌ها که باید حق‌شناسی کنند‌، حق‌کشی می‌کنند، ‌آن‌ها که باید دستم را بفشارند‌، سیلی می‌زنند،‌ آن‌ها که باید در برابر دشمن دفاع کنند‌، پیش از دشمن حمله می‌کنند و آن‌ها که باید در برابر سمپاشی‌های بیگانه‌، ستایشم کنند‌، تقویتم کنند‌، امیدوارم کنند‌، سرزنشم می‌کنند‌، تضعیفم می‌کنند‌، نومیدم می‌کنند‌، تا در راه تو از تنها پایگاهی که چشم یاری می‌دارم‌، نومید شوم‌، چشم ببندم‌، رانده شوم‌... تا تنها امیدم تو شوی‌، چشم انتظارم تنها به روی تو باز ماند‌، تنها از تو یاری طلبم و در حسابی که با تو دارم شریکی دیگر نباشد.

خداوندا!‌ پارسایان بزرگی را که در انزوای ریاضت و عزلت پاک عبادت یا علم یا هنر‌، به کشتن نفس کمر بسته‌اند‌، هر چه زودتر توفیقشان ده‌!

خداوندا‌! به من توفیق تلاش در شکست‌، صبر در نومیدی‌، رفتن بی‌همراه‌، جهاد بی‌سلاح‌، کار بی‌پاداش‌، فداکاری در سکوت‌، دین بی دنیا‌، مذهب بی‌عوام‌، عظمت بی‌نام‌، خدمت بی‌نان‌، ایمان بی‌ریا‌، خوبی بی‌نمود‌، گستاخی بی‌خامی‌، مناعت بی‌غرور‌، عشق بی‌هوس‌، تنهایی در انبوه جمعیّت‌، دوست داشتن بی آن‌که دوست بداند‌، روزی کن‌.

خداوندا‌! لذّت‌ها را بر بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز را بر جانم ریز‌.