" به نام حق "
تا درد عشق دیدم ...
اینجا کسی است پنهان ، دامان من گرفته
خود را سپس کشیده ، پیشان من گرفته
اینجا کسی است پنهان ، چون جان و خوشتر از جان
باغی به من نموده ، ایوان من گرفته
اینجا کسی است پنهان ، همچون خیال در دل
اما فروغ رویش ، ارکان من گرفته
اینجا کسی است پنهان ، مانند قند در نی
شیرین شکر فروشی ، دکان من گرفته
جادو و چشم بندی ، چشم کسش نبیند
سوداگری است موزون ، میزان من گرفته
در چشم من نباید ، خوبان جمله عالم
بنگر خیال خویش ، مژگان من گرفته
من خسته گرد عالم ، درمان ز کس ندیدم
تا درد عشق دیدم ، درمان من گرفته
بشکن طلسم صورت ، بگشای چشم سیرت
تا شرق و غرب بینی ، سلطان من گرفته
ساقی غیب بینی ، سلطان من گرفته
پیمانه جام کرده ، پیمان من گرفته
یاران دل شکسته ، بر صدر دل نشسته
مستان و می پرستان ، میدان من گرفته
تبریز شمس دین را ، بر چراغ جان بینی
اشراق نور رویش ، کیهان من گرفته
مولان