نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

پاییز

 

 

 

من عاشق پاییزم... 

 

من عاشق پاییزم  اما برای عاشقی  

 

 همیشه بهار را می طلبم ... 

دستم به قلم نمی رسد .  

هر روز تا هزار سال جلو میروم و هر بار .   

 بار هزار سال را به دوش می کشم .

می دانی  

بار دقایق سنگین است بار روز ها و سال ها سنگین تر  

و از همه سنگین تر لحظه ها  

دستانم سنگین شده  

گوشم گیرم 

چشمانم را می بندم و می نویسم  

 از خودم  

از تو  

از راز  

از روزگار  

از ابهام جاری نا نوشته ی لحظه ها  

 چشمانم را می بندم . بردار زمان   

نیست می شود

قدم زدن در گذشته و آینده برایم چون  

 

حرکت دادن نگاه می شود  روی  گذر آب  

 رود یا مثل شنا کردن وقتی ضربان قلبت   

با آب یکسان می شود

چیز هایی می بینم که می ترسم 

که نا گفتنی اند . 

ظرفم بزرگ شده  

انبوهم  

نمی دانم تا کی ادامه خواهم داد 

 

می دانی .... 

هیچ چیز خواستنی تر از مطلق سکوت 

 

 نیست .  

و ترس  

تنها معنی سکوت مطلق است ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد