نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

نور سیاه

ادبی عرفانی طنز وهر چرت و پرت دیگه که بخواهید

اعتراف

اعتراف

 

آدم گفت:

تقصیر من نبود .

خودت خواستی.

میتوانستی همانجا شکایت کنی که....

میتوانستی بار گناه به دوش نکشی.میتوانستی سکوت نکنی .

تقصیر خودت بود.

خودت خواستی همسفرم شوی والا من ....

اما...اما چقدر خوب شد که همراهم آمدی . آخر بدون تو.....

اما باز هم میگویم این تقصیر من نبود. خودت خواستی.

مگرغیر از این بود که میتوانستی به درگاه خدا شکایت کنی.

که تو نبودی......

که من بودم   .من......

 

آآآآآآه... من بودم با طعم میوه ای که سالهاست زیر زبانم مانده .

اما چقدر خوب شد که نگفتی .

.

حوا؟؟

.

.

.

.

حوا رفته بود.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
بابایی یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 08:56 ق.ظ http://9maho9roz.blogsky.com/

سلام... از اینکه به وبلاگ کوچولوی ما سر زدی ممنون ... داستانی رو که تو وبلاگت بود خوندم ... جالب بود... ولی فکر کنم یه کمی زیادی دست آدم رو میبست..

مهدی یکشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 09:56 ق.ظ http://lunch.blogsky.com

عزیز من لینکت کردم لطفا لینک کن
مرسی

داداشی دوشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1386 ساعت 12:30 ب.ظ http://newmoon.blogsky.com

سلام خوبی مرسی که سر زدی بهت لینک دادم.
ولی فکر نمی کنی توی زمینه سیاه نباید با قلم سیاه نوشت؟؟؟
تازشم الکی نخوا که آدم رو مقصر جلوه بدی
حوا اون میوه رو خورد................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد