اعتراف |
آدم گفت: تقصیر من نبود . خودت خواستی. میتوانستی همانجا شکایت کنی که.... میتوانستی بار گناه به دوش نکشی.میتوانستی سکوت نکنی . تقصیر خودت بود. خودت خواستی همسفرم شوی والا من .... اما...اما چقدر خوب شد که همراهم آمدی . آخر بدون تو..... اما باز هم میگویم این تقصیر من نبود. خودت خواستی. مگرغیر از این بود که میتوانستی به درگاه خدا شکایت کنی. که تو نبودی...... که من بودم .من...... آآآآآآه... من بودم با طعم میوه ای که سالهاست زیر زبانم مانده . اما چقدر خوب شد که نگفتی . . حوا؟؟ . . . . حوا رفته بود. |
سلام... از اینکه به وبلاگ کوچولوی ما سر زدی ممنون ... داستانی رو که تو وبلاگت بود خوندم ... جالب بود... ولی فکر کنم یه کمی زیادی دست آدم رو میبست..
عزیز من لینکت کردم لطفا لینک کن
مرسی
سلام خوبی مرسی که سر زدی بهت لینک دادم.
ولی فکر نمی کنی توی زمینه سیاه نباید با قلم سیاه نوشت؟؟؟
تازشم الکی نخوا که آدم رو مقصر جلوه بدی
حوا اون میوه رو خورد................